عنوانی که در بالای صفحه مشاهده میکنید، در حقیقت تیتر مقالهایست که در شبکههای اجتماعی بهائی به نمایش درآمد. برخی شبکههای مجازی وابسته به بهائیت، با اقدام به انتشار مقالهای با این عنوان، به بررسی روابط تشکیلات بهائیت، با رژیم پهلوی پرداختند. اما بسی جای تأسف است که در این مقاله، همچون سایر اظهارات بهائیان، جای خالی صداقت و یکرنگی، به خوبی احساس میشود.
نویسندهی بهائی در ابتدا با طرح این سؤال، به بیان خصوصیت فرمانبرداری از حکومت، در بهائیت اشاره و افزود: «گرچه حکومتها بايد چنين شهروندانی (بهائیان) را پاس بدارند و مورد احترام قرار دهند؛ اما در ايران، بهائيان به دليل اين خصلت اجتماعیشان، معمولا مورد سوء نيتهای سياسی قرار گرفتهاند تا اَرج گذاری. بر همين اساس میتوان گفت حکومت پهلوی اول، رفتاری بیمنطق نسبت به بهائيان داشت و پهلوی دوم، رفتاری نادرست و نامنصفانه».[1] نویسندهی این مقاله در ادامهی اظهارات خود، به بررسی رفتار پهلوی اول و دوم با بهائیان پرداخت و مدعی شد: «بايد گفت رضا شاه تا استقلال مذهبی بهائيان را منافی با روش حکومت و انديشه انحصارطلبی خود ديد، دست به اقداماتی عليه بهائيان زد... اما پهلوی دوم در مقايسه با رفتارهای اجتماعی پهلوی اول، دوره دشوارتری برای بهائيان بود...».[2]
اما بر خلاف آنچه اکنون بهائیان درصدد انکار آن هستند؛ جریان بهائیت در دورهی حکومت پهلوی، روابط نزدیکی با دربار پهلوی داشته است. بیتردید میتوان عصر حکومت پهلوی را به عنوان حضور قاطع بهائیت در حکومت ایران دانست. حضور بهائیان در مناصب مهم و حساس حکومتی و اعتماد بیحصر و غیرطبیعی رژیم پهلوی به آنان، شاهد محکمی بر این روابط نزدیک میان ایندو شجرهی نامبارک بوده و در این خصوص، تفاوتی میان دورهی پهلوی اول و دوم دیده نمیشود؛ چراکه در اعتماد و سپردن پستهای حساس کشور به بهائیان در این دو دوره، تفاوت به خصوصی دیده نمیشود.
پهلوی اول: رضاخان پهلوی اعتماد کامل به بهائیان داشت و از نفوذ آنها در ارکان حکومتش باکی نداشت. همچنان که در خاطرات ارتشبد حسین فردوست میخوانیم: «سرگرد صنیعی در آن زمان از بهائیهای طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتی هم وزیر جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص ولیعهد، حاکی از احترام و اعتماد رضاخان به بهائیها و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی است».[3] از جمله مقامات بهائی دورهی حکومت رضاخان را میتوان وزیر فوایدعامه و تجارت و فلاحت، جناب علیمحمد خان موقرالدوله، برشمرد.[4]
پهلوی دوم: اعتماد به بهائیان و جایگاه آنان در حکومت پهلوی تا جایی بود که به گفتهی فردوست: «... محمدرضا از تشکیلات بهائیت و به خصوص حضور افراد بهائی در تصدی پستهای مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنان حسن ظن نشان میداد...».[5] بهائیان تا جایی در دستگاه پهلوی نفوذ پیدا کرده بودند، که نشریهی بهائی، با اعتماد به نفس به سوی تسلط کامل بر حاکمیت ایران، آرزوی ایجاد سطنت بهائی در این کشور را مطرح میکند.[6] در سال 1339 ش، فهرستی از اسامی مقامات نظامی و غیرنظامی تهیه شد که نشان از تصدّی بیشتر پستهای اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشور به دست بهائیان است.[7] نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی، به قدری چشمگیر بود که مرحوم امام (ره) در سخنرانی خود (سال 1342 ش، مسجد أعظم قم) فرمودند: «اینها (بهائیان) عُمّال اسرائیل در ایران (هستند)؛ هرجا انگشت میگذاری میبینی که یکی از اینهاست. مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛... از دربار گرفته تا آن آخر مملکت؛ از این اشخاص (بهائی) آنجا موجودند...».[8]
آری؛ به راستی که میتوان عصر پهلوی را دورهی تاخت و تاز بیحد و حصر بهائیان نامید.[9] اما در مقابل، تشکیلات بهائیت که عصر پهلوی را عصر تاخت و تاز خود میدید، به حمایتهای موردی خود از این رژیم پرداخت.[10] اما تعجب ما از آنست که تشکیلات بهائیت، چگونه میتواند به این سادگی، تمام تاخت و تازهای خود در حکومت پهلوی (و یا بهتر بگوییم، حکومت بهائیها) منکر شود و مدعی تظلم خواهی نیز گردد! آری؛ اکنون که نزدیک به 40 سال از سرنگونی پهلوی گذشته و بهائیت خیال بازگشت آن را هم غیرممکن میپندارد، به تطهیر چهرهی خود و جداسازی بهائیت از پهلوی، روی آورده است. اما نویسندگان بهائی باید توجه داشته باشند که با فاکتور گرفتن تمامی اسناد مکتوب موجود (در خصوص خیانت بهائیها در عصر پهلوی)، هنوز اسناد زندهای (نسل اول انقلاب) موجودند که از جنایات بهائیها به خوبی آگاهند. از اینرو، گویا بهائیت برای تطهیر چهرهی خود از جنایات پهلوی، کمی عجله کرده است.
بعضی از عقلا توجیه را برای ماستمالی رفتارهای نامناسب خوب میدانند ولی این در مورد رفتار نامناسب است نه جنایت علیه ملتی مسلمان !!!
پینوشت:
[1]. به نقل یکی از شبکههای تلگرامی وابسته به تشکیلات بهائیت.
[2]. همان.
[3]. خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران: مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، انتشارات اطلاعات، 1385، ج 1، ص 59-57.
[4]. علیمحمد خان موقرالدوله سرکنسول ایران در بمبئی در سال 1898 م، نمایندهی وزارت خارجه در 1915 بود. موقرالدوله علاوه بر اینکه از اعضای خاندان افنان، یعنی از خویشان علیمحمد باب بود، با عباس افندی و شوقی افندی نیز خویشی داشت. میرزاهادی شیرازی، داماد عباس افندی و پدر شوقی، پسردایی موقرالدوله بود.
[5]. عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، انتشارات اطلاعات تهران، 1385، ج 1، ص 376.
[6]. ر.ک: مجلهی اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان ایران، ش 2، 1332 ش، ص 14.
[7]. البته بیتردید تعداد افراد شاغل در پستهای مذکور، بیش از آمار اعلام شده است؛ ر.ک: جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 325-324.
[8]. امام خمینی، صحیفه نور، تهران: مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، بیتا، ج 1، ص 389.
[9]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: بهائيان در دورهی دوم حكومت پهلوی
[10]. به عنوان مثال، جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: مقایسه پیام بیت العدل در انقلاب اسلامی و فتنهی 88